تغییر منو
تغییر منوی شخصی
به سامانه وارد نشدید
Your IP address will be publicly visible if you make any edits.

کمونیسم

از ویکی‌پرولتار
این مقاله مشکلات ترجمه دارد. می توانید با ویرایش آن کمک کنید
این مقاله یک خرده مقاله است. می توانید با ویرایش آن کمک کنید

کمونیسم[لاتین ۱] روشی از تولید است که با مالکیت مشترک بر توان تولید و نبود طبقه‌های اجتماعی وصف می‌شود. این اصطلاح همچنین برای گروه‌هایی استفاده می‌شود که هدف پایانی آنها دستیابی به این روش تولید است.

فراوانی مادی و روابط اجتماعی ناشی از چنین جامعه‌ای را می‌توان در این شعار خلاصه کرد: «از هرکس به اندازهٔ توانایی‌اش، به هرکس به اندازهٔ نیازش» شعاری که توسط کتاب نقد برنامهٔ گوتا (۱۸۷۵)،[۱] نوشتهٔ کارل مارکس رواج یافت.

در اولین جلد سرمایه، مارکس می‌نویسد «انجمنی از مردمان آزاد که با توان تولیدِ اشتراکی به کار می‌پردازند و شکل‌های گوناگونی از نیروی کارشان را با خودآگاهی کامل در حکم یک نیروی کار اجتماعی صرف می‌کنند»[۲]

داس و چکش نماد جهانی کمونیسم بوده و نشان‌دهندهٔ همبستگی میان طبقهٔ کارپیشگان و دهقانان است.

ریشه‌شناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیش از مارکس این اصطلاح توسط بسیاری از سوسیالیست‌های آرمان‌‌شهری برای وصف جامعه‌ای آرمان‌گرا و برابرگرا به کار می‌رفت.

کاربرد امروزی این اصطلاح به استفادهٔ مارکس از آن هنگام معرفی مفهوم سوسیالیسم علمی همراه با فریدریش انگلس بازمی‌گردد. نظریهٔ سوسیالیسم علمی کمونیسم را نه جامعه‌ای آرمان‌گرایانه و بی‌نقص، بلکه مرحلهٔ توسعه‌ای وصف می‌کند که پس از فرایندی طولانی از مبارزهٔ طبقاتی به دست می‌آید. بااین‌همه، مارکس «سوسیالیسم» و «کمونیسم» را به یک معنا و به جای هم‌دیگر استفاده می‌کرد و تفاوتی میان این دو اصطلاح نمی‌گذاشت.

لنین اولین فردی بود که تفاوت مشخصی میان دو اصطلاح سوسیالیسم و کمونیسم تعریف کرد. برپایهٔ تعریف او مفهوم کمونیسم یا سوسیالیسم مارکس فقط کمونیسم نامیده شد و «فاز گذار» او، سوسیالیسم نام گرفت.


مشخصات کمونیسم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کارل مارکس
فردریش انگلس

کارل مارکس و فریدریش انگلس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مارکس و انگلس در مشهورترین اثر خود، بیانیهٔ حزب کمونیست، اصول اساسی کمونیسم را بنیان‌گذاری کردند که پایه‌های اصول تمامی انقلابیان آینده را شکل می‌داد. آن‌ها نخست توضیح می‌دهند و تصدیق می‌کنند که ایدئولوژی کمونیسم از زمان به رو آمدن سرمایه‌داران و کارپیشگان وجود داشته‌است. این اثر را اینگونه آغاز می‌کنند:

شبحی در اروپا در گشت و گذار است، شبح کمونیسم[۳]

پیش‌از هرچیز، مفهومی که ما به‌عنوان کمونیسم می‌شناسیم در مبارزهٔ طبقاتی ریشه دارد.[۴] مارکس و انگلس با استفاده از ماده‌باوری تاریخی و دیالکتیکی اینگونه توضیح می‌دهند که مبارزهٔ طبقاتی همیشه میان قشرهایی که امروزه آنان را به نام طبقهٔ حاکم و طبقهٔ زیردست می‌شناسیم وجود داشته‌است. در بیانیهٔ حزب کمونیست برای این پدیده نمونه‌های زیر را ذکر کرده‌اند:

  • آزاده و بنده
  • خاص و عام
  • استادکار و شاگرد
  • ستمگر و ستمکِش


بااین‌حال که همهٔ کمونیست‌ها طبقهٔ سرمایه‌داران را در ستیز با کارپیشگان در نظر می‌گیرند و به همین خاطر آنان را به عنوان رقیبان و مخالفان خود در نظر دارند، مارکس و انگلس واضح می‌کنند که سرمایه‌داران خود از ریشه‌های انقلابی سرچشمه گرفته و با سرنگون کردن طبقهٔ فئودال به قدرت رسیده‌اند.[۵] انقلابی که سپس باعث ایجاد تناقض‌های فعلی میان خود و قشر کارگر یا کارپیشگان شد.

کمونیست‌ها مدعی نیستند که اولین و تنها حزبی هستند که برای حقوق طبقهٔ کارپیشگان مبارزه می‌کنند. مشخصه‌ای که مارکس و انگلس از کمونیست‌ها بیان می‌کنند این است که کمونیست‌ها فارغ از ملیت مبارزهٔ طبقاتی همهٔ کارپیشگان دنیا را به رسمیت می‌شناسند.[۶] مارکس و انگلس سپس به ایجاد حزبی انقلابی که برای طبقهٔ کارپیشگان مبارزه و از منافع ایشان محافظت کند تأکید می‌کنند. مارکس و انگلس همواره مصمم بودند که کمونیست‌ها به‌خاطر هدف‌های نهایی مترقی خود بهترین حزب برای کارپیشگان هستند. این هدف‌ها عبارت‌اند از:

  1. تبدیل قشر کارپیشگان به قشری انقلابی
  2. سرنگونی قدرت و سلطهٔ سرمایه‌داران
  3. راهنمایی قشر کارپیشگان برای تسخیر قدرت سیاسی

تصور غلطی که توسط راست‌گرایان و حتی بخش‌هایی از چپ‌گرایان راجع به کمونیست‌ها رواج داده می‌شود دربارهٔ قصد آنها برای برانداختن و منسوخ کردن حق مالکیت خصوصی است. مارکس و انگلس کاملاً صریحانه در بیانیهٔ حزب کمونیست توضیح داده‌اند که اگرچه کمونیست‌ها آشکارا برای براندازی حق دارایی خصوصی مبارزه می‌کنند، این مفهموم شامل دارایی‌های شخصی نبوده و تنها توان تولید را شامل می‌شود که مطلقاً به قشر سرمایه‌دار جامعه تعلق دارد.[۷]

جایگاه در ماده‌باوری تاریخی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برپایهٔ نظریهٔ ماده‌باوری تاریخی مارکس، کمونیسم روش تولید نهایی در جامعه است. روش‌های مختلف تولید را می‌توان بر اساس روابط تولید آنها تعریف کرد. روابطی که شامل تعاملات طبقاتی، روش‌های بهره‌کشی، سامانه‌های مبادله، سطح توسعهٔ توان تولید و... می‌شود. نظام سرمایه‌داری را می‌توان با استفاده از روابط سرمایه‌داران و کارپیشگان تعریف کرد. این نظام را دیکتاتوری بورژوازی نیز می‌نامند. سوسیالیسم را هم همان روابط تشکیل می‌دهند ولی در سوسیالیسم، دیکتاتوری کارپیشگان است که این روابط را تنظیم می‌کند. بهره‌کشی و تعاملات طبقاتی هنوز در سوسیالیسم وجود دارد ولی طبقهٔ حکم‌فرما کارپیشگان است.[۸]

مارکس و انگلس در بیانیهٔ حزب کمونیست، فرگشت جامعه را به‌عنوان تغییرات مادی در طول دوره‌های تاریخی مختلف وصف می‌کنند. روابط میان مرتبه‌های مخالف یکدیگر از جمله رعایا و خانان، بردگان و بازرگانان، عامهٔ ملت و اشراف‌زادگان نیروهایی هستند که تضاد طبقاتی را تشکیل می‌دهند. عصر کنونی تاریخ، پس از براندازی فئودالیسم توسط نظام سرمایه‌داری، طبقات جدیدی در جامعه ایجاد کرده و به همراه آن شیوه‌های جدیدی از ظلم پدید آورده است، این‌بار میان سرمایه‌داران و کارپیشگان.

در کمونیسم طبقات جامعه‌ای وجود ندارند و بنابرین هیچ‌گونه تعاملات طبقاتی نیز ندارد. هیچ بهره‌کشی و شیوه‌های مختلفی از آن وجود ندارد. بااینکه کمونیسم هیچ‌وقت به معنی «پایان تاریخ» نیست، بااین‌همه، قطعاً آخرین روش تولید است، زیرا در این حالت تمام تناقض‌های روش‌های تولید حل شده‌است.[۹]

شرایط مادی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اقتصاد کمونیستی بر برق‌رسانی، خودکارسازی و ماشینی‌سازی گستردهٔ تمام نیروی کار متکی است.[۱۰]

پیاده‌سازی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیاده‌سازی کمونیسم، پس از موفقیت جریان‌های مختلف کمونیستی، مورد بحث و جدل بسیاری شد. تقریباً همهٔ مسائل نظریهٔ کمونیستی راجع به ماده‌باوری دیالکتیکی و تاریخی یا تحول سوسیالیستی و توسعهٔ سوسیالیستی هستند.

انگس در «آنتی دورینگ» دربارهٔ تحول دولت از سوسیالیسم به کمونیسم (فرسایش دولت) اینگونه می‌نویسد:

کارپیشگان قدرت سیاسی در دست می‌گیرند و توان تولید را درآغاز به مالکیت دولتی تبدیل می‌کنند. اما بدین‌وسیله کارپیشگان خود را به‌عنوان طبقهٔ کارپیشگان از میان برمی‌دارند و ازاین‌راه کلیهٔ تفاوت‌ها و تناقض‌های طبقاتی و سرانجام دولت به‌مثابهٔ دولت را برمی‌اندازند. […] به محض آنکه دیگر هیچ طبقهٔ اجتماعی برای زیر ستم قرار گرفتن وجود نداشته باشد، به محض آنکه حاکمیت طبقاتی و تقلای فردی برای بقا برپایهٔ هرج‌و‌مرجی که هم‌اکنون در تولید وجود دارد، برخوردها و زیاده‌روی‌های نتیجه از آن برچیده شوند چیزی برای سرکوب شدن باقی نمی‌ماند و به نیروی ویژه‌ای برای سرکوب کردن، که دولت باشد، دیگر نیازی نیست […] دولت برانداخته نمی‌شود بلکه به‌تدریج می‌میرد. [۱۱]

فردریش انگلس, آنتی دورینگ, فصل ۳، سوسیالیسم



استالین در مسائل اقتصادی سوسياليسم در اتحاد شوروی سوسياليستی می‌نویسد:

لازم است پیش‌از همه ساعت‌های کار روزانه را حداقل تا ۶ و سپس تا ۵ ساعت کم کرد. ضرورت این کار از این روست که افراد اجتماع به اندازهٔ کافی وقت آزاد، که برای تحصيل و کسب دانش همه‌جانبه لازم است، داشته باشند. سپس برای این کار ضرورت دارد تحصيلات پُـلی‌تکنيک (تحصيلات همه‌جانبهٔ دارالفنونی) داشته باشند، آزادانه پیشهٔ خود را انتخاب نمایند و برای همهٔ عمر به پیشه‌ای معين ميخ‌کوب نباشند، باز برای این کار لازم است وضعیت مسکن را ازریشه بهسازی کرد و نه‌تنها دستمزد واقعی کارگران و کارمندان را، هم از راه افزایش مستقيم دستمزد پولی و هم به‌ویژه از راه کم کردن قيمت کالاهای مصرفی به‌گونه‌ای سازمان‌یافته، حداقل دو برابر کرد، بلکه بيشتر نیز باید کرد.

شرط‌های پایه‌ای مورد نیاز برای هموار کردن راه گذار به کمونیسم این‌چنین‌اند.[۱۲]

ژوزف استالین, مسائل اقتصادی سوسياليسم در اتحاد شوروی سوسياليستی

کمونیسم به‌عنوان یک ایدئولوژی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کمونیسم گاهی به‌عنوان ایدئولوژی‌ای سیاسی وصف می‌شود. مارکسیست‌ها مارکسیسم را دارند، داروینیست‌ها داروینیسم را و کمونیست‌ها کمونیسم را دارند. این اصطلاح معمولاً توسط لیبرال‌ها استفاده می‌شود ولی بعضی از کمونیست‌ها هم از اصطلاح کمونیسم این‌گونه استفاده کرده‌اند. برای فهمی بهتر از آن به انگلس مراجعه می‌کنیم:

کمونيسم رهنامهٔ شرط‌های آزادی طبقهٔ کارپیشگان است.

فردریش انگلس, اصول کمونیسم

کمونیسم به‌عنوان یک جنبش[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به گفتهٔ مارکس، کمونیسم را می‌توان به‌عنوان «جنبش واقعی که می‌کوشد تا وضعیت کنونی امور را برچیند» وصف کرد. تفاوت جنبش کمونیستی با دیگر نهضت‌های کارگری این است که کمونیسم تأکید بر انترناسیونالیسم داشته و نمایندهٔ تمامیت طبقهٔ کارگران است.[۱۳]

کمونسیم همچنین جنبشی برای جان‌بخشی و آزادسازی استثمارشدگان و سرکوب‌شدگان تلقی می‌شود که می‌کوشد برابری را میان تمام جنسیت‌ها و ملیت‌ها برقرار کند.[۱۴]

همچنین بنگرید به[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نقل‌قول‌ها: کمونیسم

ارجاعات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. https://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1875/naghd-gota.pdf
  2. https://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1867/sarmayeh1.pdf
  3. “بختکی بر اروپا چنگ انداخته است- بختک کمونيسم”

    کارل مارکس و فردریک انگلز (۱۸۴۸). بیانیه‌ی حزب کمونیست.
  4. “تاريخ تمام جوامعی که تاکنون وجود داشته، تاریخ مبارزات طبقاتی است.”

    کارل مارکس و فردریک انگلز (۱۸۴۸). بیانیه‌ی حزب کمونیست.
  5. “بورژوازی، از نظر تاريخی، نقشی فوق العاده انقلابی ايفا کرده است.”

    کارل مارکس و فردریک انگلز (۱۸۴۸). بیانیه‌ی حزب کمونیست: 'بورژواها و پرولتارها'.
  6. “١. کمونيست ها در مبارزات ملی پرولتارهای کشورهای مختلف، منافع مشترک کل پرولتاريا را، صرفنظر از تمام مليت ها، خاطرنشان کرده، آن را جلوه گر می‌سازند.

    ٢. در مراحل مختلف که مبارزه ی طبقه ی کارگر با بورژوازی، در طول رشد خود، بايد از آن بگذرد، کمونيست‌ها هميشه و در همه جا از منافع نهضت، بطورکلی، جانبداری می کنند.”

    کارل مارکس و فردریک انگلز (۱۸۴۸). بیانیه‌ی حزب کمونیست: 'پرولتاريا و کمونيست ها'.
  7. “ما کمونيست ها را ملامت کرده اند که می خواهيم حق کسب مالکيت خصوصی را لغو کنيم، مالکيتی که نتيجه ی کار خود انسان است، مالکيتی که می گويند زير بنای تمام آزادی، فعليت و استقلال شخصی است.

    مالکيتی که حاصل دسترنج خود شخص و حاصل عرق جبين و کديمين باشد! آيا غرض شما مالکيت صنعتگر خرده پا، روستائی خرده پا، و آن شکل مالکيتی است که پيش از مالکيت بورژوائی وجود داشت؟ چنين مالکيتی نيازی به الغاء کردن ندارد؛ چرا که رشد صنعت تا حد زيادی اين مالکيت را به اين زودی از بين برده، يا روزانه هنوز هم از بين می برد.

    و يا اينکه غرض مالکيت خصوصی جديد بورژوائی است؟
    آيا کار مزدگير برای کارگر مالکيتی ايجاد می‌کند؟ نه حتی ذره ای. کار مزدگير سرمايه ايجاد می‌کند؛ يعنی نوعی مالکيت که کار مزدگير را استثمار می‌کند، و نمی تواند افزايش يابد جز بشرط ايجاد ذخيره جديدی از کار مزدگير برای استثمار تازه تر. مالکيت، در شکل کنونی اش، مبتنی بر تخاصم سرمايه و کار مزدگير است.

    بيائيد طرفين اين تخاصم را بررسی کنيم.

    سرمايه دار بودن نه تنها به معنی داشتن موقعيتی است مطلقاً شخصی؛ بلکه عبارتست از موقعيتی اجتماعی در توليد. سرمايه محصولی است جمعی و تنها با عمل متحد بسياری از افراد اجتماع، و حتی در تحليل نهائی، تنها با عمل متحد تمام افراد اجتماع، به حرکت می افتد. به همين دليل، سرمايه، قدرتی خصوصی نيست، بلکه قدرتی اجتماعی است. به همين دليل، موقعيکه سرمايه تبديل به مالکيت مشترک، يعنی مالکيت تمام افراد اجتماع می‌شود، مالکيت خصوصی بوسيله‌ی آن تبديل به مالکيت اجتماعی نمی گردد. تنها صبغه‌ی اجتماعی مالکيت است که تغيير می‌يابد؛ يعنی مالکيت صبغه‌ی طبقاتی خود را از دست می‌دهد.”

    کارل مارکس و فردریک انگلز (۱۸۴۸). بیانیه‌ی حزب کمونیست: 'پرولتاريا و کمونيست ها'.
  8. مائو تسه‌تونگ (1946). On Khrushchov’s Phoney Communism and Its Historical Lessons for the World.
  9. فردریش انگلس (1877). آنتی دورينگ: 'فصل سوم، سوسیالیسم'.
  10. Economics Institute of the Academy of Sciences of the U.S.S.R (1954). The Gradual Transition from Socialism to Communism.
  11. فردریش انگلس (1877) [۱]
  12. جوزف استالین (1951) [۲]
  13. کارل مارکس و فردریش انگلس (۱۸۴۸). بیانیه‌ی حزب کمونیست: 'پرولتاريا و کمونيست ها'.
  14. Stephen Gowans (2018). Patriots, Traitors and Empires: The Story of Korea’s Struggle for Freedom: 'The US Occupation'.

نکات[ویرایش | ویرایش مبدأ]


خطای یادکرد: برچسب <ref> برای گروهی به نام «لاتین» وجود دارد، اما برچسب متناظر با <references group="لاتین"/> یافت نشد.