تغییر منو
تغییر منوی شخصی
به سامانه وارد نشدید
Your IP address will be publicly visible if you make any edits.

اشکال تاریخی دیالکتیک

از ویکی‌پرولتار

اگر دیالکتیک منطق ذاتی جهان باشد، پس منطقی است که در طول تاریخ وجود داشته و در نقاطی، انسان‌ها آن را در عمل مشاهده کرده‌اند. تفکر دیالکتیکی در تکه‌تکه‌ای از فرهنگ‌ها پدیدار می‌شود. انسان‌ها پدیده‌های جهان هستی را مشاهده می‌کنند که منجر به کسب دانش دیالکتیک می‌گردد، و دانش دیالکتیک قدرت انسانی را برای تأثیرگذاری بر جهان هستی تقویت می‌کند.

دیالکتیک کیهان‌شناسی همه کیهان‌شناسی‌هاست. دیالکتیک یک کیهان‌شناسی خاص نیست، بلکه فرایندی است که از طریق آن تمام کیهان‌شناسی‌ها ظهور، تکامل و تعامل می‌یابند. همان‌طور که واقعیت خود دیالکتیکی است، بنابراین تمام کیهان‌شناسی‌ها—تلاش‌ها برای مدل‌سازی واقعیت—باید به طور ذاتی اصول دیالکتیکی را بازتاب دهند، حتی اگر به صورت ضمنی. این موقعیت دیالکتیک را به عنوان کیهان‌شناسی کیهان‌شناسی‌ها قرار می‌دهد و توضیح می‌دهد که چگونه توسعه یافته و با یکدیگر تعامل دارند. بنابراین، دیالکتیک به عنوان چارچوب بنیادی زیربنایی تمام سیستم‌های کیهان‌شناختی، اعم از علمی، فلسفی یا مذهبی، عمل می‌کند.

مقدمه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در فرهنگ‌های غربی، اصطلاح «دیالکتیک» از فیلسوفان یونانی گرفته شده است. به دلیل ریشه‌های اصطلاح دیالکتیک در فلسفه غربی و تبار اروپایی مارکس و انگلس، ممکن است استدلال شود که دیالکتیک و بنابراین تمام مارکسیسم، ایدئولوژی غربی است که با هر زمینه غیرغربی بیگانه است. اما این یک مورد از شلیک به پیغام‌آور است: تفکر دیالکتیکی و نظرات مارکس و انگلس که توسط مارکسیست-لنینیست‌ها و جوچه‌ها حمایت می‌شود، لزوماً غربی نیست، با اینکه زبان مورد استفاده برای توصیف چیزی جهانی باشد. مائو تسه‌تونگ به درستی مشاهده کرد که تفکر دیالکتیکی و غیردیالکتیکی در هر جامعه‌ای وجود دارد. بنابراین، فارغ از زبان مورد استفاده، نامی که انتخاب می‌کنیم، یا آن را دیالکتیک، دوگانگی پویا، تضادها، یا پدیده‌های متضاد بنامیم، ما همه همان پدیده‌های قابل مشاهده را توصیف می‌کنیم. مادی‌گرایان دیالکتیکی معمولاً از اصطلاح «دیالکتیک» استفاده می‌کنند، و شاید در زبان‌های غیرغربی برای همان اثر از اصطلاح دیگری استفاده شود. این مقاله نشان خواهد داد که کدام جنبه‌های دیالکتیک به طور معمول اعمال می‌شوند.

هگلیسم فلسفه غربی است، در حالی که دیالکتیک اصطلاحی قرض گرفته شده است. برخلاف آنچه آکادمیسن‌های بورژوایی ممکن است بگویند، مارکسیسم هگلیسم نیست. مارکسیسم با بیرون کشیدن قوانین جهانی و علمی از آن، هگلیسم را خنثی کرد در حالی که جنبه‌های کهنه، نادرست و تنگ آن را کنار گذاشت. آنچه مارکس با فلسفه هگل انجام داد می‌تواند با هر فلسفه دیگری تکرار شود، و نه تنها مارکس و انگلس این کار را با فلسفه هگل کردند بلکه آن را با فلسفه دورینگ نیز انجام دادند.

فلسفه شرق آسیا نیز به شدت درگیر دیالکتیک مادی است، شاید بیش از هر قسمت دیگر جهان در حال حاضر. ابتدا، باید از فلسفه «جوچه» (Juche) یاد کنیم، فلسفه‌ای اصیل که توسط برترین ذهن‌های کره آزادانه توسعه یافته است. برای شکاکان که مارکسیست‌ها را به عنوان ویرانگر فرهنگ کلیشه‌ای می‌کنند، بیایید درباره مائو تسه‌تونگ صحبت کنیم، زیرا او گفت: «من یک فیلسوف بومی هستم» و هیچ کمونیست امروزی وجود ندارد که فلسفه او را مطالعه نکند! مائو تسه‌تونگ با بیرون کشیدن جنبه‌های جهانی و علمی میراث فرهنگی خود، تفکر دیالکتیکی را پرورش داد هنگامی که اندیشه‌های داوئی و کنفوسیوس را با ماده‌گرایی تاریخی ترکیب کرد، انعکاسی از دیدگاه چینی منحصر به فرد بر مارکسیسم-لنینیسم بود. مائو تسه‌تونگ نه تنها یک انقلابیون سوسیالیست بود که مطالعه سوسیالیسم را انجام می‌داد، بلکه او همچنین شاعر و خواننده مشتاقی بود. او در طول زندگی خود عمیقاً در سنت‌های کلاسیک چینی غوطه‌ور شد، از جمله فیلسوفان داوئی و کنفوسیوس مانند منسیوس و زونگزی. این تفکر دیالکتیکی را در او پرورش داد و او مفاهیم داوئی و کنفوسیوس را با دیالکتیک مادی به شیوه‌ای منطقی، عملی و شاعرانه ترکیب کرد. او تا آن حد در این فلسفه‌ها مهارت داشت که روش بیان خود را نیز تحت تأثیر قرار داد: بسیاری از اظهارات و عبارات او حاوی ارجاعات آشکار به فلسفه کنفوسیوس و داوئی است. رهبر فعلی، دبیر کل شی جینپینگ، این سنت زنده را ادامه می‌دهد: در فلسفه خود، ارجاعات آشکاری به فلسفه کنفوسیوس و داوئی وجود دارد.

لذا، هر شخصی با مهارت می‌تواند، همانند انقلابیان دیگر، هر فلسفه‌ای مانند موارد ذکرشده در این صفحه را تکامل دهد، دیدگاه‌ها و تفسیرهای دیالکتیکی بیشتری را به سیستم فرهنگی بومی خود بدون تحمیل «فکر خارجی»، غربی یا غیرغربی، معرفی کند و خرد ارزشمند اجداد را حفظ نماید. این فهرست جامع نیست، اما هدف آن ارائه یک دید کلی از منطق دیالکتیک است که در تمام سیستم‌های فرهنگی در حال توسعه است. این فهرست یک بررسی کلی برای اهداف نمایشی است و منظور از آن جایگزین کردن کار ضروری اعضای هر فرهنگ برای تفسیر و توسعه بیشتر فلسفه‌های بومی خود نیست.

برخی فرهنگ‌ها ممکن است دوگانگی‌های مخالف را به عنوان در جنگ با یکدیگر مفهوم کنند، در حالی که فرهنگ‌های دیگر ممکن است دوگانگی‌ها را بخشی از هماهنگی پویا بدانند. هیچ یک از این تفسیرها لزوماً اشتباه نیست، اگر بتواند منجر به کسب دانش از طریق درک صحیح پدیده‌ها شود، پس آنها مترادف یکدیگر هستند و هر گونه تفاوت ظاهری صرفاً جنبه زیبایی‌شناختی دارد.

هر فرهنگی می‌تواند نسخه دیالکتیکی خود را ایجاد کند، حتی اگر بیانگر دوگانگی‌های استاتیک و غیرقابل آشتی باشد. در واقع، چندین دوگانگی استاتیک غیرقابل آشتی وجود دارد: دوتایی جنسیت ثابت، و دوگانگی استاتیک غیرقابل آشتی استعمار. در برابر دوتایی جنسیت ثابت، افراد تراجنسیتی به توسعه دانش دیالکتیکی از جنس کمک می‌کنند و ریشه‌های فوبیا و ترس از ترنس را آشکار می‌سازند. در برابر استعمار، ملت‌های تحت ستم برای آزادی خود برخاسته‌اند. همان تکامل، همان جهش‌های کیفی، می‌تواند در هر جنبه‌ای از تفکر یا فرهنگ انسان رخ دهد.

در زیر فهرستی از هماهنگی‌های فرهنگی، فلسفی و مذهبی با دیالکتیک، بر اساس مراحل توسعه، از دوگانگی استاتیک به سمت دیالکتیک کامل مرتب شده است.

خلاصه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سیستم‌هایی که در مرحله «دوگانگی‌های منجمد» قرار دارند، دیالکتیک را با دوگانگی‌های ثابت مخالفت می‌کنند، در حالی که سیستم‌های پیش‌دیالکتیکی جنبه‌هایی مانند تغییر یا روابط را درک می‌کنند. به طور قابل توجهی، عواملی که سیستم‌ها را در مرحله «دوگانگی‌های منجمد» نگه می‌دارند شامل موارد زیر است: دوگانگی ثابت (سامخیا، جینیزم)، که تضادها را منجمد می‌کند؛ دوگانگی خصمانه (زروانیسم، مانیکائیزم)، که ترکیب را انکار می‌کند؛ ضد ماده‌گرایی (گنوستیک، کارتزیان‌یزم)، که مشارکت دیالکتیکی با شرایط تاریخی را انکار می‌کند؛ سرنوشت‌گرایی (زروانیم) و ایده‌آلیسم طبقه‌ای (دواگرایی پلاتونیک)، که اختیار جمعی را رد می‌کنند.

سیستم‌های غیردوگانه در «مرحله نزدیک ماده‌گرایانه تجاوز»، فراتر از دوگانگی‌های مکانیکی پیش می‌روند با ترکیب یک‌گرایی با دوگانگی، دیدگاهی را ارائه می‌دهند که تضاد ظاهری بین «همه چیز یکی است» و وجود مخالفان را رد می‌کند. این ترکیب، واقعیت نهایی را به عنوان یک کل واحد به رسمیت می‌شناسد، در حالی که به طور همزمان بیانگر دوگانگی در درون آن کل است. با این حال، این سیستم‌ها تا حدودی با دیالکتیک ماده‌گرا توسعه نیافته‌اند، معمولاً به این دلیل که ماده‌گرایی و/یا حس تکامل تاریخی را فاقد هستند.

الگوی جالب دیگری وجود دارد: با افزایش مهارت در دیالکتیک، خوش‌بینی نیز افزایش می‌یابد. با کاهش مهارت در دیالکتیک، سرنوشت‌گرایی نیز افزایش می‌یابد. این نشان‌دهنده آن است که بشر به دلیل درک دیالکتیک، توانایی برآورده کردن نیازهای خود را به صورت مادی پیدا کرده است. بنابراین، شگفت‌انگیز نیست که شاهد باشیم اولین نقد جدی مارکسیسم از نظر دیالکتیکی، «جوچه»، موضعی را ارائه می‌کند که به دنبال تقویت اختیار انسانی است.

بالاترین مرحله دیالکتیک[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در این مرحله، بشریت مهارت خود در درک و تبدیل هر چیزی را به سطحی بالا می‌رساند و قادر است هر چیزی را درک کرده و دست یابد.

دیالکتیک ماده‌گرا

توضیح: چارچوبی ماده‌گرایانه که تضادها (مثلاً مبارزه طبقاتی) پیشرفت تاریخی را از طریق جهش‌های کیفی (ترکیب) هدایت می‌کند. این مقاله بر اساس دانش پایه‌ای از دیالکتیک ماده‌گرا است. برای اطلاعات بیشتر، به مقاله «دیالکتیک ماده‌گرا» مراجعه کنید. دیالکتیک ماده‌گرا شامل مکاتب مخالف مارکسیسم-لنینیسم و جوچه است. همچنین تلاش‌هایی برای به‌روزرسانی دیالکتیک ماده‌گرا برای پیشرفت سوسیالیسم انقلابی صورت گرفته است: جوچه، توسعه‌یافته توسط کیم ایل-سونگ، دیالکتیک ماده‌گرا را به عنوان اولین مقدمه خود اتخاذ می‌کند و بر اختیار عمل انسانی به عنوان «پادشاه انقلاب» تأکید می‌کند، تمرکز بر اختیار جمعی انسان در تبدیل شرایط مادی برای برآورده کردن نیازها و خواسته‌های انسان، فراتر از بقایای سرنوشت‌گرایی در دیالکتیک ماده‌گرا. گرامشی با گسترش دیالکتیک به سمت نقد ایدئولوژیک، استدلال می‌کند که طبقات حاکم از طریق موسسات فرهنگی قدرت خود را حفظ می‌کنند، نه فقط از طریق نیروی اقتصادی. احمد سکو توره نیز اظهار داشت که «بناهای فرهنگ توسط طبقه کارگر ساخته شده و شرایط پیشرفت آن توسط همین طبقه کارگر فراهم شده است».

قوت‌ها/ضعف‌ها: دیالکتیک ماده‌گرا قوانین دیالکتیکی را با پایه‌ای ماده‌گرایانه رسمی می‌کند، دانش بشری در مورد جهان و انسان را با پاسخ به سؤال بنیادی دربارهٔ جهان مادی در مقابل آگاهی عمیق‌تر می‌کند. ضعف آن این است که می‌تواند نادرست مدیریت یا تفسیر شود، به ویژه زمانی که درک ناقص یا یک‌جانبه آن توسعه یابد. دیالکتیک‌گرایانی مانند جوچه همچنان بر مهارت خود در دیالکتیک در دوران حاضر کار می‌کنند. برای مثال، جوچه مارکسیسم را نقد می‌کند و استدلال می‌کند که رویکرد «یکی‌شده» دیالکتیک ماده‌گرا آن را مستعد کاربرد نادرست می‌کند تا جنبش‌های اجتماعی انسان را به صورت مکانیسمی بیولوژیک-اساسی-تصمیمی ببیند، پتانسیل انسانی را محدود می‌کند با دیدن حرکت جامعه تاریخی به عنوان فرآیندی از تاریخ طبیعت، بنابراین واقعیت این که تاریخ و فرهنگ انسانی بر اساس منطق دیالکتیکی خود تغییر و پیشرفت می‌کند را نادیده می‌گیرد. «برخی از قوانین جامعه در هر جامعه‌ای به طور کلی بی‌طرفانه حاکم است، و برخی دیگر حاکمیت خاصی بر یک جامعه دارد» توضیح می‌دهد کیم جونگ-ایل. این سؤال را مطرح می‌کند که آیا قانون توسعه و تغییر اجتماعی نیز دیالکتیکی است؟ احتمالاً بله، زیرا جوچه از ماده‌گرایی تعیین‌گر انتقاد می‌کند نه اینکه خود حرکت دیالکتیکی را رد کند.