تغییر منو
تغییر منوی شخصی
به سامانه وارد نشدید
Your IP address will be publicly visible if you make any edits.

خودکامگی کارپیشگان

از ویکی‌پرولتار
«قدرت شورایی (شوروی) هزاران‌هزاربار مردم‌سالارانه‌تر از دموکراتیک‌ترین جمهوری بورژوایی است»

خودکامگی یا استبداد کارپیشگان از اصل‌های بسیار مهم در گذار از سرمایه‌داری به کمونیسم است. این اصل توسعهٔ اقتصادی را به جایی می‌رساند که کمونیسم شدنی و ممکن شود، از ضد انقلاب پیشگیری کرده و سنگری در برابر خرابکاری‌های داخلی و بین‌المللی قشرهای حاکم نیز است.

ازجایی‌که وجود دولت برای حکومت یک طبقه بر دیگری‌ست، همهٔ جامعه‌های طبقاتی گونه‌ای خودکامگی هستند و مشکلی که معمولاً باعث مبارزهٔ طبقاتی می‌شود کیستی طبقهٔ حاکم است. ازاین‌رو، خودکامگی کارپیشگان نه به آن معنا که لیبرال‌ها و بورژوازی از اصطلاح استبداد به کار می‌برند، بلکه نمایانگری خنثی بوده که دارندهٔ توان حکومت را وصف می‌کند.

نظام سرمایه‌داری معمولاً به‌عنوان استبداد بورژوازی یاد می‌شود. چراکه حکومت دست بورژوازی بوده و با به‌کارگیری کنترلی که بر کارپیشگان دارند آنها را سرکوب می‌کنند.

ازآنجاکه در جامعهٔ طبقاتی (طبقهٔ اجتماعی را نیز ببینید) به دلیل تضادهای مربوط به توان تولید و به بیانی گسترده‌تر، به رابطه‌های تولید، همیشه سرکوب‌گر و سرکوب‌شده وجود خواهد داشت، تبدیل شدن کارپیشگان به طبقهٔ سرکوب‌گر علیه بورژوازی امری مهم برای رسیدن به کمونیسم است.

به‌کارگیری اصطلاح توسط مارکس و انگلس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به گفتهٔ نویسندهٔ تروتسکی‌گرا، هال دِرِیپِر، مارکس و انگلس در ۱۱ اثر متفاوت (در برخی بیشتر از یک تکرار) از اصطلاح «خودکامگی کارپیشگان» یا واژه‌هایی نزدیک به آن بهره برده‌اند.[۱]

نمونه‌هایی از به‌کارگیری مارکس و انگلس از اصطلاح (این فهرست فراگیر نیست):

  • مبارزهٔ طبقاتی در فرانسه (۱۸۵۰)، بخش ۱. مارکس پس از شکست خیزش کارگران در ژوئن ۱۸۴۸ می‌نویسد: «شعار دلیرانهٔ مبارزهٔ طبقاتی نمایان شد: سرنگونی بورژوازی! خودکامگی قشر کارگر!»[۲] به گفتهٔ هال دریپر این نخستین استفادهٔ مارکس و انگلس از اصطلاح است.
  • مبارزهٔ طبقاتی در فرانسه (۱۸۵۰)، بخش ۳. مارکس دربارهٔ نیاز سوسیالیسم انقلابی و کمونیسم چنین می‌گوید: «اعلام جاودانگی انقلاب، خودکامگی طبقاتی کارپیشگان به‌عنوان نقطهٔ میانی‌ای ضروری در راه براندازی تفاوت‌های طبقاتی به صورت کلی...»
  • نامه به جِی. وِیدِمِیِر، ۵ مارس ۱۸۵۲. مارکس کشف کردن طبقات یا مبارزهٔ طبقاتی را رد می‌کند، ولی می‌گوید: «کار نویی که من کردم اثبات ۱.,وابستگی وجود طبقات تنها به مرحله‌های ویژه‌ای از گسترش تولید؛ ۲. انجامیدن ناگزیر مبارزهٔ طبقاتی به خودکامگی کارپیشگان؛ ۳. اینکه خودکامگی به خودی خود تنها گذار به براندازی همهٔ طبقات و بر پا کردن جامعه‌ای بی‌طبقه را تشکیل می‌دهد.»
  • نقد برنامهٔ گوتا (۱۸۷۵)، بخش ۴. مارکس می‌گوید: «میان جامعهٔ سرمایه‌داری و کمونیسم دوره‌ای از گذار انقلابی از یکی به دیگری وجود دارد. دوره‌ای از گذار متناظر در سپهر سیاسی وجود داشته که در این دوره دولت تنها می‌تواند شکل گونه‌ای از خودکامگی انقلابی کارپیشگان را به خود بگیرد.»
  • پیشگفتار (۱۸۹۱) به نسخهٔ آلمانی جنگ داخلی در فرانسه. انگلس می‌نویسد: «به کمون پاریس بنگرید. آن خودکامگی کارپیشگان بود.»

منبع‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. هال دِرِیپِر، ۱۹۶۲. «Marx and the Dictatorship of the Proletariat» [مارکس و خودکامگی کارپیشگان]، بخش ۳.
  2. کارل مارکس، ۱۸۵۰. «مبارزهٔ طبقاتی در فرانسه، بخش ۱: شکست ژوئن ۱۸۴۸».